ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حکایت پندآموز پادشاه Fun Club
روزی انگشت دست پادشاه قطع شد.وزیرش به او گفت حکمتی دارد.پادشاه عصبانی شد و او را به زندان انداخت.روز بعد پادشاه در جنگل اسیر گروهی سرخپوست شد که می خواستند او را قربانی کنند اما به خاطر ناقص بودن دست او او را قربانی نکردند.پادشاه حکمت قطع شدن دستش را فهمید و از وزیرش عذر خواهی کرد. وزیر گفت زندانی شدن من نیز حکمتی داشت.اگر من همراه شما بودم من الآن به جای شما قربانی می شدم.