داستان کوتاه قضاوت

داستان قضاوت Fun Club



زنی برای صرف وقت در فرودگاه رفت یک مجله و یک بسته بسکویت خرید.رفت روی یک صندلی نشست و برای انتظار آمدن هواپیما شروع کرد به مجله خواندن.

سپس یک مرد امد کنار او نشست.زن شروع کرد به بسکویت خوردن.زن دست دراز کرد و یک بسکویت را برداشت و خورد.مرد هم بلافاصله یک بسکویت برداشت وخورد.

زن عصبانی شد و در دلش گفت:این مرد به چه جراتی بدون اجازه از بیسکویت های من می خورد؟ 

 

روند همین جور ادامه داشت زن یکی می خورد و ان مرد هم یکی!مردد

تا اینکه فقط یک بسکویت باقی ماند. ان مرد بسکویت را به دو نیم کرد یک قسمت را خورد و دیگری را باقی گذاشت.

زن دیگر بسیار عصبانی شده بود.سپس صدای هواپیما را شنید و رفت تا سوار شود.اما هنوز هم از بی ادبی ان مرد عصبانی بود.

رفت روی صندلی اش نشست و درون ساکش را نگاه کرد با کمال تعجب دید که هنوز بسته بسکویتش را باز هم نکرده است!!!!!گریه

ان مرد بسکویت خود را با او تقسیم کرد اما چیزی نگفت.

اکنون ان زن بسیار پشیمان شده بود که چرا زود قضاوت کرد!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
فرزاد 1395/01/13 ساعت 02:18 http://heyvan.blogsky.com

اشک ما رو در آوردی با این داستانت...:پوزخند:

بیتا 1395/01/13 ساعت 02:10 http://maloosak.69.mu

سبزه دلت را به نیت آرزوهایت، هر چه که هست گره بزن، شادی؛ زیبایی؛ لطافت و خوشی های پایدار تقدیم وجودتون سیزده بدرتون مبارک از ته دل خوشحال میشم به منم سر بزنین
6518

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد